چهارشنبه سوری مبارک
بالاخره چهارشنبه سوری امسال هم رسید، این دومین چهارشنبه سوری شما گل پسرمه ولی اولین چهارشنبه ایکه رفتیم بیرون، چون پارسال اینموقع تازه دو ماهه شده بودی و خیلی کوچیک بودی، و من لابه لای جیغ ها و گریه های جنابعالی به صدای ترقه های بچه ها گوش میدادم، ولی امسال با وجود اینکه هوا سرد بود و باد شدیدی میومد حیفم اومد تو خونه بمونیم، صبح که رفتیم خونه مامان جون و آجیل چهارشنبه و عیدی هامون رو گرفتیم که دستشون واقعا درد نکنه و مثل همیشه شرمندمون کردن، بعدش برگشتیم خونه و با بابایی تو حیاط ترقه انداختیم و بعد هم رفتیم تو سطح شهر گشتیم، وای که چقدر این روزهای دم عید و حال و هواش رو دوست دارم، همه جا بچه ها آتیش روشن ...