علی نازمعلی نازم، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 9 روز سن داره

علی گوگولی

اولین زیارت رفتن پسر کوچولومون

علی کوچولوم با اینکه مسافرتهای زیادی با هم رفتیم ولی اصلا قسمت نشده بود که تو رو ببریم زیارت، شاید هم سهل انگاری خودمون بود تا اینکه اردیبهشت امسال دیگه عزممون رو جزم کردیم که یه مشهدی بریم، البته طلبیدن آقا هم که شرط اصله چون از سال هشتاد و نه خودمون هم مشهد نرفته بودیم، خلاصه رفتیم و بلیطهامونو گرفتیم و راهی مشهد مشهد مقدس شدیم، بازهم که تو فرودگاه هواپیما رو دیدی یکجا بند نمیشدی که سوار شیم ، مامان جون و خاله مرضیه اینا اومده بودن راهی مون کنن بالاخره خداحافظی کردیم و به راه افتادیم، به جرات میتونم بگم که یکی از بهترین مسافرتهای عمرم بود چون زیاد اذیت نکردی ، هتلمون هم نزدیک حرم بود و پیاده راه میافتادیم و روزی دو سه بار میرفتیم برای ن...
9 آبان 1397

مهد کودک رفتن پسرکوچولوم

بعد از اینکه از پوشک گرفتمت، دیدم صبحها تو خونه تنهایی حوصلت سر میره، گفتم یک امتحانی بکنم و ببرمت مهد کودک، یه مهد تازه ای باز شده بود به اسم دنیای کوچولوها، اوایل قشنگ خودت میرفتی و منم برمیگشتم خونه، از محیطش هم خوشت اومده بود ولی چند روز بعد که توی مهد پی پی ات گرفته بود خجالت کشیده بودی به مربیتون بگی و حسابی گریه کرده بودی، از فردای اونروز دیگه اصلا نرفتی و هر روز با گریه میبردمت و تا میرسیدیم در مهد زود زود میگفتی جیش دارم، خلاصه دیدم تمایل زیادی نشون ندادی منم تسلیم شدم ولی روزهایی که میرفتی حسابی بازی میکردی و بهت خوش میگذشت مخصوصا روزهایی که برنامه آب بازی داشتین   اینجا روز اولی که داشتیم میرفتیم ...
15 آذر 1396

اولین تجربه مسافرت خارج از کشور

سلام پسر گل مامان، عشقم تموم عمر و جونم شدی، نمیدونم همه مامان ها بچه هاشون رو اینقدر دوست دارن یا من شورشو درآوردم؟ هر روز که میگذره بیشتر بهت وابسته میشم، تازگی ها هام کلی شیطون و یکمی شلوغ شدی و دیگه بیست و چهار ساعت دنبالت بدو بدو میکنم ولی اینم از شیرینی ها و قشنگی های بچه داریه مگه پسر کوچولوی من چند بار تو عمرش بچگی میکنه؟ پس پسرم تا میتونی خوشحال باش و بخند و بازی کن چون فقط یکبار بچگی میکنی   جونم برات بگه بالاخره تونستیم تصمیم مون رو بگیریم و یه سفر خارج از کشور بریم   ، سفر به کشور پهناور روسیه و شهر مسکو، شهری که قرار بود شش سال پیش ماه عسل بریم ولی چون از نظر زمانی زمستون اونجا بود نشد بریم و قسمت این...
2 مهر 1395

اولین مسافرت ناز پسرم

بالاخره بعد از مدتها تونستیم بریم مسافرت،اردیبهشت، بهشت فصلها و بهترین وقت برای مسافرت رفتنه، ماهم گفتیم تا هوا گرم و شرجی نشده بریم شمال. این شد که با مامان جون اینا و مامانی اینا دسته جمعی رفتیم و حسابی خوش گذشت بهمون، شما گل پسری هم مثل همیشه عاشق دردر رفتن هستی و حسابی ذوق زده شده بودی و با اینکه صبح زود بیدارت کرده بودم ولی تا ظهر نخوابیدی و حواست به جاده و شهرها بود.خیلی نگران مریضی و سرماخوردگیت بودم چون هوا تا حدودی خنک بود ولی خوشبختانه سالم رفتیم و اومدیم، از دریا خیلی خوشت اومده بود و میبردمت لب ساحل و دست و پاهاتو میزدم تو آب و ذوق زده میشدی، هوا هم حسابی لطیف و بهاری بود ،کلی با فرغونی که بابایی برات خریده بود شن ها رو جاب...
21 ارديبهشت 1395

اولین تجربه شهر بازی

علی جونم هفته پیش بابایی مرخصی گرفت تا باهم برای اولین بار بریم شهربازی ،رفتیم شهربازی لاله پارک چون هوا سرده و فعلا مجبوریم جاهای سرپوشیده بریم، ایشالاه تابستون که بشه عوضشو در میاریم خیلی از شهربازی و اسباب بازیاش خوشت اومده بود و ذوق زده شده بودی و با تعجب به همه چی دست میزدی، ولی بیشتر از لذت بردن از وسایل، به قسمت های فنی و مکانیکی دستگاه ها توجه میکردی، مثلا سیمها و کابل ها رو دنبال میکردی،به دکمه های دستگاه ها دست میزدی، پیچ و مهره هاشونو بررسی میکردی فکر کنم مثل بابایی میخوای نابغه مهندسی بشه، ولی من آرزو دارم تو راه مامان رو ادامه بدی و علوم پزشکی بخونی! خلاصه خیلی بهمون خوش گذشت و مثل همیشه برگشتنی تو ما...
10 بهمن 1394

اولین جشن تولد پسر عزیز دردونم

  هوررررررا.....هوررررراااااا بالاخره به آرزوم رسیدم، پسرم نور چشمم،یک ساله شد و تونستم براش یه جشن تولد خوب بگیرم، خدایا بخاطر اینهمه خوشی ازت ممنونم پسر گلم، یکی یدونم، گل گلدونم، قند عسلم یک ساله شد  الهی مامان دورت بگرده که یک سال از عمرت گذشت و وارد دو سالگی شدی، ایشالاه صد ساله بشی همه هستی مامان و بابا         تولدت مبارک نفس مامان تولدت مبارک شازده پسر تولدت مبارک جیگرررررررم         روز پنجشنبه 94/10/24 جشن تولد ناز پسری ام رو بر پا کردیم، تم تولد باب اسفنجی بود و مهمو...
30 دی 1394

اولین شب یلدای ناز پسری با تاخیر

  بالاخره پاییز تموم شد و جوجه هامونو شمردیم ورسیدیم به زمستون و سرمای شدید تبریز، گل پسرم باید کم کم به این سوز و سرما عادت کنی چونکه ما از نظر جغرافیایی تو یه منطقه بسیار سرد و با بارندگی زیاد هستیم،مخصوصا امسال که هوا فوق العاده سرد و برفیه و ما اکثرا با هم تو خونه هستیم و کمتر میریم بیرون، از درس جغرافی که بگذریم میرسیم به یلدای امسال که اولین یلدای شازده پسرمه و چون وسط هفته افتاده بود تصمیم گرفتیم بندازیمش پنجشنبه تا با خیال راحت بشینیم و گل بگیم و گل بشنویم، البته خود روز یلدا که دوشنبه بود بعد از شام رفتیم خونه مامانی و من هم دسر پاناکوتا با چیز کیک هندوانه درست کردم و با خودم بردم و اونجا هم بساط کیک و میو...
12 دی 1394

اولین سالگرد ازدواج با حضورعلی جووووونم

دیروز شش دی ماه سالگرد ازدواج من و بابایی بود، ه شتمین سالگرد، امسال جشن سالگردمون سه نفره برگزار شد و یه مهمون کوچولو به جمعمون اضافه شده،یه مهمون عزیز و دوست داشتنی، پارسال اینموقع ها داشتم روزهای آخر بارداری ام رو سپری میکردم و تو سالگرد پارسالمون مامان جون زحمت کشید و سیسمونی تو رو فرستاد و جشن سالگردمون با جشن سیسمونی یکجا برگزار شد، حالا یک سال گذشته و تو مثل مورچه کوچولو ها تند تند از این اتاق میری به اون اتاق، از این ور خونه به اونور خونه و من تعجب میکنم که اینهمه انرژی رو برای متر کردن خونه از کجا آوردی؟ دیروز صبح رفتم خونه مامان جون و شب بابایی اومد دنبالمون و ما رو برد به خانه استیک ایتالیایی، استیک...
7 دی 1394

راه رفتنت مبارک عشق مامان

  نخودکم دیروز شاهد یکی از زیبا ترین اتفاقات زندگیم بودم، صحنه ای که با دیدنش دوباره اشک از چشمام جاری شد، قند عسلم، شیرینم، قدم برداشتی، رو پاهای خودت وایستاده بودی که با ترس و لرز یه قدم برداشتی و بعدش تلپی افتادی، یه چند روز بود که سرپا وایمیستادی و از خوشحالی برا خودت کف میزدی واین باعث میشد تعادلت بهم بخوره و بیوفتی ولی دو سه روز اخیر قشنگ محکم رو پاهات وایمیستادی تا اینکه دیروز یه قدم به جلو برداشتی و بعدش تعادلت بهم خورد و افتادی ، خوشبختانه دوربین دستم بود و اتفاقی لحظه قدم برداشتنت رو ثبت کردم، قربونت برم که انشالاه همیشه رو پاهای خودت بایستی، مامان فدای قدمهای تو بشه الهی . خیلی برای دیدن این لحظات بی ت...
14 آذر 1394
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به علی گوگولی می باشد