علی نازمعلی نازم، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 9 روز سن داره

علی گوگولی

شانزده ماهگیت مبارک

1395/1/23 22:36
نویسنده : مامان راحله
174 بازدید
اشتراک گذاری

امروز بیست و سوم فروردین یه ماه دیگه به عمرت اضافه شد و به اندازه یک ماه آقاتر و فهمیده تر شدی پسرم، صبح ها معولا تا ساعت ده میخوابی، شب ها هم ساعت دوازده، یه چند شب بود که خواب درست و حسابی نداشتی و تا صبح همش بیتابی و گریه میکردی و من هم مثل همیشه توی ذهنم تمام احتمالات رو بررسی میکردم که یعنی چی شده؟ مریض شدی؟ دل درد داری؟ خواب بد میبینی؟ تا اینکه متوجه شدم که سه تا از دندونهات باهم جوونه زدن و شروع کردن به دراومدن، یدونه از جلوی پایینی، یدونه آسیاب پایینی و یدونه آسیاب بالایی، الان ده تا دندون داری

اون دندونهای شیطون خیلی ناراحتت میکردن، بابایی برات یه ژل دندان جدید خریده که هر شب میزنم به دندونهات. امروز صبح باهم رفتیم مرکز بهداشت برای کنترل پانزده ماهگیت،دکتر همه جات رو معاینه کرد و علت بیقراری های شبانه ات رو دراومدن دندونهات گفت، خوشبختانه مشکلی نداشتی و همه چیز خوب بود،

وزنت 11/600  قدت 83  و دور سرت 46/5

قرار شد از این ماه به جای شیر خشک، شیر گاو بهت بدم که مقوی تره، خودت هم شیر گاو رو بهتر از شیر خشک میخوری چون طعمش بهتره، فقط شبها شیر خشک میخوری

از کارهای این ماهت که زیاد انجامش میدی دالی کردنه، دستت رو میزاری رو چشمات و من میگم علی کو؟ دستت رو برمیداری و میگی أ... ولی أدی نمیگی فقط حرف اولش رو تلفظ میکنی، بعدش یه کار خطرناک هم میکنی، میری روی مبلها و از این مبل به اون مبل صخره نوردی میکنی و از اونجا دنبال راهی میکردی که بری روی اپن، خیلی از این کارت میترسم اگه بیوفتی سرت ممکنه آسیب ببینه واسه همین هم مبلها رو برعکس کردم یعنی روشون رو برگردوندم سمت دیوار تا نری روشون ولی با اینحال باز هم تلاش میکنی تا بری روشون، کلا کمد ها و کابینت ها از دستت در امان نیستن، با اینکه به در کابینت ها قفل کودک زدم ولی با اینحال فقط کافیه یکی شون باز مونده باشه... تمام محتویاتش رو میریزی بیرون، روی هم رفته بچه شیطونی هستی، استعداد خوبی هم توی تقلید داری، هرکاری ما انجام میدیم تقلید میکنی، تازگیا وقتی پی پی میکنی فوری به پوشکت اشاره میکنی و میری وایمستی جلوی حمام تا بیام تمیزت کنم، تا حمام رو میبینی دستت رو میکشی به بدنت و صدای شرشر آب درمیاریبغل از حمام هم به زور میارمت بیرون، آب بازی رو خیلی دوست داریشکلک ها حمام

غذا خوردنت بد نیست، دور از چشم مسئولین بهداشت یکم بهت پیتزا و نوشابه دادم شکلکهای جالب آروینتقریبا هر غذایی که میدم میخوری و کمتر اذیتم میکنی، واسه صبحانه هات اکثر تخم مرغ میدم خودت هم دوست داری بعضا هم پنیر و گردو ولی وقتی دندونهات در میان یکم تو غذا خوردن اذیتم میکنی و من متوسل میشم به تمام راههایی که به ذهنم میرسه تا یه لقمه بیشتر بخوری، در کابینتها رو باز و بسته میکنم، هود آشپزخونه رو روشن خاموش میکنم، شمع برات روشن میکنم و فوت میکنم، میگیرم بغلم و از اینور خونه بدو بدو میبرمت اونور خونه( واسه خودم هم بد نیست ورزش میشه برامچشمک) خلاصه هر فکری که به ذهنت بیاد میکنم ولی روزهایی که قشنگ با اشتها غذا میخوری انگار منم راحت میشم و بدون نگرانی میشینم غذامو میخورم. عاشق بیرون رفتن هستی، حالا که هوا یکم بهتر شده هر روز میبریمت بیرون خسابی کیف میکنی راستی تازگیا بدجور افتادی به شکلات خوردن، برعکس من عاشق کاکائو شدی، شکلات تخته ای رو میگیری تو دستت و قورتش میدیتعجب بعضی وقتها به زور از دستت میگیرم چون هم زیادیش برات خوب نیست و هم همه خونه رو شکلاتی میکنی، حرف زدنت چندان پیشرفتی نداره فقط بابا میگی و په په و غاغا، گاهی هم کلمات عجیب غریبی به زبانهای آلمانی و فرانسوی میگی که من سر در نمیارمخندونک کلا به قول بابایی late talking هستی، نمیدونم این اصطلاح رو از کجا یاد گرفته؟

 

 

اینم از دالی کردنت، علی کجا رفت؟

 

دالی من اینجامچشمک

از صبح تا شب صد بار اینکار رو انجام میدی، حتی صبح ها که از خواب پا میشی تو تختت هی دالی میکنی

اینجا هم داری عروسک مانیا رو رو پاهات تکونش میدی و میخوابونی

کارم راحت شده خودت شیرت رو میگیری دستت و میخوری، تموم که شد شیشه اش رو برام میاری

پسندها (1)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به علی گوگولی می باشد