علی نازمعلی نازم، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 5 روز سن داره

علی گوگولی

سیزده بدر سال1395

1395/1/27 17:18
نویسنده : مامان راحله
244 بازدید
اشتراک گذاری

13 بدر

بالاخره تعطیلات عید هم به سرعت برق و باد گذشت و سیزده بدر رسید، بازهم هوای تبریز خودی نشون داد و سرد و باررونی شد، از روز دوازدهم بارون میبارید منم فقط دعا میکردم که سیزدهم هوا صاف بشه، خوشبختانه بارون بند اومد و تونستیم بریم به دامان طبیعت، پارسال اینموقع تازه دو ماهگیت رو تموم کرد بودی ولی بعضی شبها دوباره درد های کولیکی اذیتت میکرد که سیزده بدر هم از اون شبها بود، برای شام رفته بودیم باغ دایی که اونقدر جیغ زدی و گریه کردی که با هیچ روشی آروم نمیشدی مجبورا شاممون رو کشیدن دادن دستمون و برگشتیم خونهغمگین ولی امسال که برای خودت آقایی شدی رفتیم بیرون، بابایی ما رو اول برد به رستوران کلاسیک ایمانی و بعد از ناهار رفتیم تازه کند، هوا فوق العاده لطیف و خوب بود، هه جا پر از شکوفه 桜の木 のデコメ絵文字 و سبزه های تر و تازه بود، تو هم که از خوشحالی ذوق زده شده بودی و بدو بدو میکردی،فقط دوست داری دستت رو ول کنیم تا خودت بدوی، از الان دوست داری مستقل بشی، بعد از کمی گردش برگشتیم به باغ دایی رسول که همه اونجا جمع شده بودند ولی از لحظه ورودمون از صدای حیوانات و پرنده های اونجا ترسیدی و همون جیغ های معروف و گریه و بیقراری که باز دوباره شام نخورده برگشتیمغمناک

خلاصه سیزدهمون رو بدر کردیم انشالاه سال بعد اجازه میدی که تو باغ دایی بشینیم و یه چایی بخوریم حداقلچشمک

اینم عکسهای اونروز

 

Spring Branch PNG Picture

فدای نخودی ام بشم که اینقدر شاد و خنده روه، ایشالاه همیشه لبت بخنده گلم

بابایی دستت درد نکنه که ما رو آوردی به این جای قشنگ و زیبا، بازم بیارخندونک

 

پسندها (1)

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به علی گوگولی می باشد