علی نازمعلی نازم، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 7 روز سن داره

علی گوگولی

پاییز 95

1395/10/8 9:16
نویسنده : مامان راحله
340 بازدید
اشتراک گذاری

 

 

 

cby0.gif
 

سلام گل پسر مامان، یدونه غنچه گلم، الان که دارم این مطلب رو مینویسم تو توی خواب هستی و هر از گاهی میچرخی این طرف اون طرف، قربونت برم که خوابیدنت هم بامزست، الان درست پانزده روز مونده به تولدت و من متعجبم از گذر سریع زمان که روزها تند و تند میگذرن، این یک سال اخیر خیلی سریع تر از سالهای دیگه گذشت، شاید یه دلیل مشغله کاری زیاد بود، چون شما نفس مامان روز به روز بزرگ تر میشی و کارها و مهارتهای جدیدی یاد میگیری، منم سرم حسابی به شما گرمه، فدات بشم،این سه ماه اخیر خیلی چیزهای جدید یاد گرفتی، تعداد کلماتی که تلفظ میکنی بیشتر شده، تازگیا جملات دو کلمه ای میگی، بابا بیا، مامان باز کن، مامان قاقا و ... حیوانات و اشیا و میوه ها رو خیلی خوب یاد گرفتی، از شکلها دایره رو خوب میشناسی و میگی دااااایررررره، از رنگ ها هم کم کم آبی و قرمز رو میشناسی، علاقه ات به ماشین (یا به قول خودت دودوت)  روز به روز  بیشتر    میشه ، دیگه همه فهمیدن که برات اسباب بازی فقط باید ماشین بخرن،اجزای ماشین از جمله فرمان و گاز و دنده و آینه و چراغ رو خوب میشناسی و میگی، دیروز بابایی داشت رانندگی میکرد که یهو دیدیم زدی زیر گریه و جیغ و داد، از ترسمون نگه داشتیم ببینیم چی شده دیدیم هی به فرمان اشاره میکنی و میگی من...من ...من، بابایی رو هل میدادی کنار که خودت بیایی رانندگی کنی، از تعجب نمیدونستیم چی بگیمتعجب؟ از شیطنتهات هر چی بگم کمه، اینجا عکسهای پاییز امسال رو میزارم برات

10.gif

 

 

 

اوایل محرم امسال بازم بردمت همایش شیرخواران حسینی، کلی بدو بدو کردی اونجا،بعدش هم ظهر حسابی گرفتی خوابیدی، اصلا طاقت زود پاشدن از خواب رو نداری

 

 

 

 

 

 

 

آخرین پیک نیک تابستانی سال نود و پنج، پاییزه ولی هوا خوب بود،جمعه بیست و سه مهرماه منطقه ینگجه آذرشهر ، اونروز وارد بیست و دو ماهگیت شدی

 

 

یکی یدونه مامان تو طبیعت پاییزی

 

11.gif

 

 

 

شانزده مهر روز کودک با کیک خودم پز، روزت مبارک کودک گلم

 

 

اینجا هم مثلا دکتر شدی، عجب مدل جدیدی

 

 

وقتی میگیم علی ژست بگیر

 

 

سرگرمی جدیدت تو خونه، تمام تشک های مبلها رو خارج میکنی و روی هم میچینی بعدش میری روش و میپری پایین، وقتی ازت میپرسم چی درست کردی؟ میگی داغ...؛ یعنی کی میشه خونه مرتب بمونهگریه؟

 

از اول آبان ماه اتاق ات رو جدا کردم، دیگ الان شبها تو اتاق خودت میخوابی، درسته تاصبح هی صدام میزنی و میام پیشت ولی اینجوری بهتره، چون اگه بزرگتر بشی دیگه قبول نمیکنی بری اتاق خودت، گاهی بیدار میشم میبینم اومدم پیشت و همون جاکنار تختت خوابم برده، وقتی سردم میشه بیدار میشم میبینم رو زمین خوابیدم، از بیست و سه آذر یعنی درست توی بیست و سه ماهگیت دیگه شیر شبانه ات رو قطع کردم و شبها دیگه یک وعده شیری که میخوردی رو نمیخوری، از وقتی اتاقت رو جدا کردم هر شب مرتب مسواک میزنم بهت، اوایل که با مسواک انگشتی مسواک میکردم دندونهاتو خوشت میومد ولی الان که مسواک معمولی گرفتیم برات یکم جیغ و داد میکنی موقع زدن، شبها قشنگ بعد از مسواک زدم شب بخیر میگی به بابایی و میری تو تختت، منم پیشت میمونم تا خوابت ببره

 

 

 

 

کوچک تصویر GIF متحرک
 

 

اینم عکس اولین مسواک و خمیر دندانت

 

 

اینم آخرین شیری که خوردی، البته بیشتر از این میخوردی، کم کم حجمش رو کم کردم که گرسنه نشی شب ها

 

بازی مورد علاقه ات تو شبهای بلند زمستونی، توی وایت بوردت یه جدول میکشم و تو دونه دونه توی جاهای خالی دایره میکشی

 

اینم اسباب بازی مورد علاقه بابایی که میگه برای علی خریدم ولی بیشتر خودش باهاش بازی میکنه، کلی هم دعواش کردم که این وسیله خطرناک چیه رفتی واسه بچه خریدی آخه؟تو هم که عاشق هیجان، دوتایی باهم دراز میکشید رو زمین و به در و دیوار شلیک میکنید، بعضی وقتها هم میندازی رو شونه ات و رژه میری باهاش، خیلی قشنگ پاهاتو میکوبی به زمین و دستهات هم تکون میدی عین رژه واقعی، اسمش هم گذاشتی تق، چون بدجوری صدای تق میده

 

اینجا هم منطقه آزاد ارس، برای اولین بار شتر دیدی، بهشون میگفتی پیتیکو، اولین باری که دیدیشون حدود د دقیقه فقط خندیدی، از خنده تو ماهم روده بر شده بودیم، نمیدونم چه چیز خنده داری تو این زبون بسته ها دیده بودی که هر هر بهشون میخندیدی

 

 

 

اواخر آذر ماه دو سه روزی برف بارید  ماهم از فرصت استفاده کردیم و رفتیم برف بازی، خیلی خیلی خوش گذشت بهمون، میخواستیم بریم پیست اسکی ولی گفتن راه ها برفیه و زنجیر چرخ میخواد دیگه منصرف شدیم و رفتیم شاه گلی، هوا فوق العاده بود، یکبار بهت توضیح دادم که باد هو هو میکنه و ابرها رو میار و از ابر برف میاد زود زود میگفتی هو هو، ابر ابر، قار قار، فدات بشم الهی

 

 

درخت ها رو تکون میدادی برف ها میریخت رو صورتت و کیف میکردی

 

 

 

این آدم برفی رو نمیدونم کی ساخته بود، دستش درد نکنه کلی عکس گرفتیم، یه لحظه محبتت به جوش اومد و گرفتی بغلش کردی

 

 

 

اینجا هم حیاط خونمون بعد از پیاده روی یک روز برفی

 

بالاخزه پاییز به آخر رسید و جوجه هامون رو شمردیم امیدوارم زمستون خوبی پیش رو داشته باشیم، با یه تولد حسابی برای پسر زمستونی گلم

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به علی گوگولی می باشد