یلدای 95
بالاخره شب یلدا هم از راه رسید و پاییز رو پشت سر گداشتیم، باید کم کم برای تولد گل پسریم برنامه ریزی کنم، شب یلدای امسال هوا سرد بود و چند روز پیش هم حسابی برف اومده بود، قرار بود یلدا بریم خونه مامانی اینا و دو روز بعدش که پنجشنبه بود بریم خونه مامان جون اینا ولی شب یلدا بابایی بدجور سرماخورد و رفت دکتر و دارو و آمپول و...خلاصه نتونستیم بریم خونه مامانی ولی خوشبختانه تا پنجشنبه حالش بهتر شد و با دو روز تاخیر خونه مامان جون رفتیم و یلدامون رو گرفتیم و حسابی خوش گذشت ، تا ساعت یک خونه مامان جون اینا بودیم و تا برگردیم خونه مون و آماده بشیم برای خوابیدن ساعت دو بامداد شد، تو هم اصلا عادت به دیر خوابیدن نداری، دیگه خواب از کله ات پریده بود و اصلا نمیخوابیدی، ساعت دو و نیم دیگه به زور خوابوندمت
اینم جیگر مامان تو یلدای امسال
اینم کرسی شب یلدا که با کمک خاله ها و مامان جون درست کردیم، تو و مانیا هم صد دفعه بهم زدینش و باز دوباره چیدیم
اینجا هم چک میکنی ببینی هندوانه اش چطور از آب دراومده؟
اینم میز شب یلدا تو ستاره باران
اینم دیگه آخر شبی از بس با مانیا آتیش سوزوندین و بدو بدو کردین خسته و کوفته افتادی یه طرف
بیا ای دل کمی وارونه گردیم
برای هم بیا دیوونه گردیم
شب یلدا شده نزدیک ای دوست
برای هم بیا هندونه گردیم
شب یلدا مبارک