علی نازمعلی نازم، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 9 روز سن داره

علی گوگولی

نوروز 96

1396/1/9 8:51
نویسنده : مامان راحله
230 بازدید
اشتراک گذاری

Spring Branch PNG Picture

نفس مامان، کم کم داره بوی بهار میاد 天気だよ。雨 のデコメ絵文字، فصلی که من عاشقش هستم، پیش خودم فکر میکنم کاش میتونستم هوای این روزها رو بزارم توی فریزر و وقتهایی که دلم میگیره درش بیارم و حسابی بو کنم،همیشه عاشق هوای ملایم بهار بودم با ابرهای سفید بزرگ 雲 のデコメ絵文字

که سریع حرکت میکنن، ابرهایی که موقع بچگی از مامان جون میپرسیدم کجا میرن و اونم برام توضیح میداد میرن خونشون غذا بپزن، جارو کنن، کاش اونروزها بود، نمیدونم اینهمه وقت رو چجوری گذروندم؟چقدر زود بزرگ شدم همسر شدم، مادر شدم، هعییییی.... اسفند ماه هم گذشت با حال و هوا و بدو بدو های مخصوص خودش،با خرید ها و بازار گردیهاش، با اینکه چیزی نمیخرم  اما دوست دارم برم و از شادی و انرژی مردم تو بازار دیدن کنم ، یه چند باری که با تاکسی رفتیم بازار دیگه یاد گرفتی هر ماشین زردی که از جلومون رد میشه تو خیابون داد میزنی novo11 بازار...بازار...

اینروزها خیلی داره بهمون خوش میگذره،چون عاقل تر از قبل شدی، دیگه شبها تا صبح بیدار نمیشی و من بعد از دو سال کمبود خواب میتونم تا صبح یکسره بخوابم، تو بهمن ماه از پستونک گرفتمت، خیلی بهش وابسته شده بودی ولی خیلی راحت با نبودنش کنار اومدی، دو سه شبی اذیت کردی ولی خیلی زود عادت کردی، اتفاق جالب دیگه ای که افتاده حرف زدنته، در عرض یک ماه( ازبهمن تا اسفند 95) به طور ناگهانی حرف زدنت خییییلی پیشرفت کرد و دیگه کامل جملات سه و چهار کلمه ای میگی، خیلی شیرین و ناز حرف میزنی، جوری که اطرافیان ازخنده روده بر میشن،کلمات  رو گاها پس و پیش میگی و گاهی تلفظ های عجیب میکنی،گاهی نمیتونم جلوی خودمو بگیرم و یه گاز محکم از لپات میگیرم، فوری میگی: اینجیده...ناز...ناز،

علاقه ات به ماشین 車+緑色 のデコメ絵文字 همچنان ادامه داره، تازگیا به نقاشی هم علاقه پیدا کردی و کلی ماژیک و مداد رنگی و مداد شمعی و دفتر نقاشی برات گرفتیم، چهار تا کلمه آب، بابا، مامان و علی رو میتونی بخونی، دیروز توی پلاک یه  ماشین  حرف  " ب" بود که با تعجب زیاد گفتی آب، من گفتم کو پسرم؟ دیدم حرف ب رونشونم دادی، خیلی شگفت زده شدم، بابایی میگه بشینم و باهات خوندن نوشتن تمرین کنم. به هفت سین میگی هفس، خیلی دوستش داری ولی اصلا بهش دست نمیزنی،آفرین گل پسرم، امسال عید هم حسابی عید دیدنی رفتیم و با اومدن آدا دیگه اکثر اوقات خونه مامان جون هستیم، دایی خواهرزاده خیلی بهم علاقه دارید و حسابی تو خونه بدو بدو و بازی میکنید، دلم میخواد از بچیگت نهایت استفاده رو ببری، شاد باشی بخندی و بازی کنی چون تو تمام هستی منو بابایی هستی، پسر گل خودم که حتی روزی فکر نمیکردم اینقدر بهت علاقه پیدا کنم،شیرینی و شعف رو به خونمون آوردی، هر چیزی رو برام زیباتر از قبل کردیف عید زیباتر، خرید زیباتر، برف زیباتر، گردش زیباتر، لحظات زیبای زندگیم رو مدیون تو هستم هستی من


 

 

اخرین چهارشنبه سال برخلاف سال گذشته هوا عالی بود و منم از چند روز قبل برات فشفشه و آبشار خریده بودم،رفتیم خونه مامان جون اینا و عصر با خاله و مامان جون و باباداوود رفتیم بیرون و ترقه انداختن بچه ها رو تماشا کردیم، ولی از اون ترقه های بزرگ میترسیدی و میگفتی: نی نی...تق...تق...من....قوتدوم، یعنی نی نی ها تق انداختن و من ترسیدمخنده

اینم عکسهای چهاشنبه سوری سال نود و پنج

 شکلک های محدثه

 

 

 

 

 

 

یه روز که رفته بودیم بازار تا وسایل سفره هفت سین بخریم این هفت سین بزرگ رو دیدی و خوشت اومد و هی میگفتی عکس، یعنی عکسشو بندازیم

 

به خروس هاش هم میگفتی قو قوقولیGifs Animés poules 36

 

اینجا هم درحالیکه کلوچه میخوردی خوابت بردهآرام

 

 

امسال هم مثل پارسال رفتیم تا با هم ماهی بخریم، خیلی دوست داری بری بالا سر ماهی ها وایستی و نگاشون کنی، بعد از اینکه خریدیم نایلونش رو با دستت فشار میدادی، دیگه ماهی بیچاره رو از دستت نجات دادیم

 

ماهی هاتو خودت انتخاب کردی گلم

 

 

اینم سفره هفت سین سال 96، که سال تحویل ساعت دو ظهر بود فوری ناهارمون رو خوردیم و نشستیم پای سفره، منو بابایی دعا میخوندیم و تو هم به تقلید از ما دستهاتو بالا میبردی،فدای دل پاکت بشم، بعدش هم سال تحویل شد و روبوسی کردیم و فوری خوابوندمت تا پاشیم و عید دیدنی هامونو شروع کنیم

http://zibasaz.niniweblog.com/

 

یدونه گل پسرم کنار هفت سین سال 96

 

http://zibasaz.niniweblog.com/

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به علی گوگولی می باشد