علی نازمعلی نازم، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 8 روز سن داره

علی گوگولی

پروژه پوشک

1396/9/3 18:09
نویسنده : مامان راحله
1,283 بازدید
اشتراک گذاری

Gifs Animés bebe 8

 

یکی از سخت ترین پروژه هایی که فکرمو درگیر خودش کرده بود همین از پوشک گرفتنت بود، اونقدر تجربه ها و داستانهای مختلف تو همین زمینه از اطرافیانم شنیده بودم که ترجیح میدادم بهش فکر نکنم، اینکه بچه همه جا رو کثیف میکنه، فرشها میرن قالیشویی، همیشه شیلنگ باید تو خونه تون دم دست باشه، خیلی سخته و از این حرفها، بالخره بیست و سوم تیر ماه وقتی دقیقا سی ماهگیت رو تموم کرده بودی دل به دریا زدمو با توکل بر خدا از پوشک گرفتمت، البته حدود چهار پنج ماهی میشد که زود زود بهت یادآوری میکردم و موقع حمام رفتن بهت آموزش میدادم ، روزهای اول هر پنج دقیقه یکبار میبردمت دستشویی ولی از روز هشتم زمانش رو بیشتر کردم و هر یک ربع به یک ربع میبردمت و رفته رفته زمانش رو زیادتر کردم، خدا رو شکر خیلی برام راحت بود و همکاری خوبی کردی. البته چون تابستون بود صبحها بعد از صبحانه میبردمت توی حیاط و پارکینگ تا بازی کنی و زود زود بهت یادآوری میکردم، عصرها هم با بچه های همسایه ها میرفتیم حیاط تا بازی کنی و تو این مدت پوشک رو از پات درمیاوردم تا یاد بگیری

http://mosmeri.ir/files/tasavir-zibasaze-web/niniha/bb81.gif

خلاصه که موفقیت آمیز بود و تنها مشکلمون پی پی کردنت بود که تو اون زمینه زیاد همکاری نمیکردی و یبوست میشدی،بالاخره یک ماه بعد از موفقیت در کنترل جیش ، پی پی ات رو هم گفتی و خیالم دیگه راحت شد، خدا رو صدهزار مرتبه شکر که این مرحله هم بخوبی به پایان رسید و حتی یک دفعه هم خونه رو کثیف نکردی، واقعا کنترلت تو نگه داشتن جیش زیاد بود چهار ساعت پنج ساعت، البته اوایل یکم اذیت میکردی مثلا با مامانی اینا رفته بودیم باغ یکی از دوستان عمو، تا عصر اصلا جیش نکردی هر چقدر پای درختها بردمت کنار گلها بردم اصلا نکردی تا اینکه بالخره بعد از پنج ساعت جیشت رو کردی توی چادر مسافرتی مونغمگین خب اینجور موارد هم طبیعیه دیگه ولی شبها که پوشک میبستم بهت کاملا خشک میموند تا صبح، خدا رو شکر

 

 

اومدیم پارکینگ تا تمرین جیش بکنیمخنده

 

همچنان مشغول تمرین

 

 

بهت قول داده بودم اگه پی پی ات رو بگی بریم برات دنت بخرم، اینجا اواخر مرداد ماه که خودت گفتی مامان پی پی دارم و قشنگ رفتی تو توالت نشستی، ساعت یازده و نیم شب بود و داشتیم میرفتیم بخوابیم ولی چون بهت قول داده بودم رفتیم از سوپر دنت خریدیم براتخندونک

 

 

بعد از موفقیت در این امر خطیر و مهمخنده یه کیک کوچولو پختیم و رفتیم خونه مامان جون تا برای همیشه به پوشک هامون بگیم :

بای بای

 

 

 

آفرین آقا کوچولوی من، دیگه مردی شدی برا خودت

اینجا هم در حال بای بای کردن気持ち、手、グー、チョキ、パー、バイバイ、OK のデコメ絵文字

 

 

پسندها (2)

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به علی گوگولی می باشد