علی نازمعلی نازم، تا این لحظه: 9 سال و 2 ماه و 18 روز سن داره

علی گوگولی

تابستان هم تموم شد

1396/9/15 17:11
نویسنده : مامان راحله
264 بازدید
اشتراک گذاری

پسر کوچولوی خودم، روزهای گرم تابستان هم تند و تند گذشتن و تابستان نود و شش هم تمام شد، اتفاق مهمی که اواخر تابستون افتاد این بود که خونمون رو فروختیم و به خونه جدید اسباب کشی کردیم، اومدیم نزدیک خونه مامان جون اینا و باهم همسایه شدیم، از همون روز اول که خونه فروش رفت بهت توضیح داده بودم که قراره وسایلمون رو جمع و جور کنیم و بریم، تو هم همیشه تاکید میکردی مامان ماشینهای منم ببریم ها، یادمون میره، الهی قربون دل کوچیکت بشم که ماشینهات با ارزشترین چیزهای زندگیت هستن، آخر مرداد ماه خونه رو فروختیم و تا آخر شهریور فرصت داشتیم خونه جدید پیدا کنیم، دیگه کار هر روزمون شده بود اینکه تو رو بزارم خونه مامان جون اینا تا گرما اذیتت نکنه و خودمون بیوفتیم دنبال خونه، خدا رو شکر خونه جدید رو پیدا کردیم و کم کم وسایل خونه رو بسته بندی میکردم،ولی امان از دست تو، سرگرمی جدید برات ایجاد شده بود میرفتی روی کارتونها، بازشون میکردی، همه کارتونها رو جمع کردم توی اتاق خواب و درش رو قفل میکردم تا از دست تو درامان باشن، تا اسباب کشی مون دو هفته ای فرصت داشتیم که این فرصت رو غنیمت شمردیم و سه روز رفتیم آستارا، با اینکه هوا حسابی بارونی بود ولی حال و هوامون عوض شد

 

پل معلق

 

 

 

برات اصلا لباس گرم نبرده بودم،خنک شدن هوا غافلگیرمون کرد و توی آستارا با عجله رفتیم و برات بلوز و شلوار گرم خریدیم، حسابی از دریا خوشت اومده بود و دیگه نمیتونستیم بیاریمت بیرون

کلی هم شن بازی کردی

 

 

Gifs Animés ile 2

 

 

شهریور نود و شش، باغ دخترعمو ، همراه با محمد حسین و نورا مشغول خاک بازیغمگین

 

اینم ناهارمون

 

 کارهای خونه جدید رو شروع کردیم و آماده شدیم برای اسباب کشی، اینجا هم سی شهریور ماه روز اسباب کشی

 

به تموم اتاقها و آشپزخونه و حمام و پنجره ها بای بای کردی و ازهمشون خداحافظی میکردیخندهخداحافظ خونه قدیمی، خونه ای که توش بدنیا اومدی و پا گرفتی و بزرگ شدی بعد از سی ودوماه زندگی تو این خونه با خاطرات خوش ترک کردیم ولی هنوز هم وقتی از جلوی خونه قدیمی مون رد میشیم میگی خونه مون، میگم پسرم دیگه اونجا خونه ما نیست یواشکی چشمات پر از اشک میشه صورتت قرمز میشه و با بغض میگی من خونه قدیمی مون رو دوست دارم و اشکت میچکه آروم،دیگه با بابایی تصمیم گرفتیم فعلا یه مدتی از اون خیابون رد نشیم تا تو فراموش کنیغمگین

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به علی گوگولی می باشد