پسرگل مامان، علی خوشگلم .یه چند روزی بود صداهای عجیب غریب درمیاوردی و دهنتو تکون میدادی. تا بالاخره یازده مرداد ماه ساعت هفت عصر اولین کلمه عمرت رو گفتی : ده ده da da خیلی خیلی خوشحال شدم و بی اختیار اشک ریختم. زود زود میگفتی ده ده ده بعدش : دا دا دا از خوشحالی فوری زنگ زدم و به مامان جون خبر دادم، درسته باور نکردن ولی من از همون تلفظ های اولت فیلم گرفتم و بردم نشونشون دادم. روزهای بعد صداهای جدیدتری از خودت در میاوردی مثل : قاقاقاقاقا ماماماماما آبابابابا آدادادادا منم همش قربون صدقه ات میرفتم ...