علی نازمعلی نازم، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 15 روز سن داره

علی گوگولی

پسر شیطون من

1396/10/4 17:50
نویسنده : مامان راحله
529 بازدید
اشتراک گذاری

پسر قشنگم بعضی وقتها یه کارهایی میکنی و یه حرفهایی میزنی که از خنده رروده بر میشم بعضی وقتها خیلی شگفت انگیز میشی،الان که سی و چهار ماهه هستی دایره لغاتت خیلی وسیع شده و دیگه کلمات رو جابجا نمیگی، مثلا برای منفی کردن جمله ای به آخرش" نه" اضافه نمیکنی مثلا موقع برگشتن از خونه مامان جون اینا میگفتی : امیز یوخ، گتدی یوخ، پالتار گییده یوخخنده الان هم به لغات عجیب غریب قبلیت خنده ات میگیره و هی میپرسی مامان من نی نی بودم، مونداشتم به فلان چیز چی میگفتم؟ مثلا

مامان من به اتاق چی میگفتم؟ پسرم میگفتی ایکا

مامان به جوراب چی میگفتم؟ میگفتی جیبا

مامان به آشپزخونه چی میگفتم؟ میگفتی آپ شه خه

به هواپیما چی میگفتم؟ میگفتی ده

به تلفن چی میگفتم؟ میگفتی آگی

به بای بای چی میگفتم؟ میگفتی بایه

به ماشین چی میگفتم؟ میگفتی ده ده ت

به چراغ چی میگفتم؟ میگفتی چیلا

به قارپیز چی میگفتم؟ میگفتی قابده

به تلویزیون چی میگفتم؟ میگفتی تپسی

به پرتقال چی میگفتم؟ میگفتی پوکایا

به بستنی چی میگفتم؟ میگفتی بده دس

به بالش چی میگفتم؟ میگفتی باله له

به خرسی چی میگفتم؟ میگفتی هیشی

...

و این مکالمات هر روز چند بار ادامه پیدا میکنه، گاهی صدبار ازم اینا و میپرسیسکوت

 

طبق معمول قدرت عجیبی تو یادگیی آدرسها داری مثلا تا میخواییم بریم طرفهای منصور فوری میگی مامان میریم خونه خانمجان؟وقتی هم سوار بی آر تی میشیم میگی مامان میریم بازار؟

و همچنان علاقه مند به ماشین توی خیابون ساعتها وایمیستی و باعلاقه ماشینها رو نگاه میکنی، اگه ماشینی تصادف کرده باشه یا چراغش شکسته باشه یا سپرش داون شده باشه برات سوژه مهیا میشه و اونقدر عین صافکارها با دقت این طرف اوتطرفش رو براندازی میکنی تا حوصلم سر میره و میبرمت خونه، تازگیا به علایم راهنماییی رانندگی هم علاقه پیدا کردی مثلا تا چراغ سبز میشه میگه بابا برو سبزه، یا میگی علامت ورود ممنوعه، یا موقع رد شدن از خیابون از خط عابرپیاده ( بقول خودت عابر پیداده) رد میشی

 

اینجا هم میگی مامان بیا خط کشی عابر پیداده درست کردم

 

 

اینم چراغ راهنمایی رانندگی( بقول خودت راهاها رنگی گی) که خودت تنهایی با لگو هات درست کردی

 

 

اینجاهم میگی دارم پیانو میزنم مامان، صداش رو هم درمیاوری میگفتی: دینگ دیرین دینگ دینگ

 

 

اینجا هم میگی مامان ببین گوگو خانم معلم شده، تا میخوام یکی دو کلمه باهات فارسی حرف بزنم فوری میپرسی مامان! خانم معلم شدی؟خنده

 

یه روز مانیا اومده بود خونه ما باهم خاله بازی کنید

 

عروسکتو آوردی که باهم بخوابید، میگی مامان عدد دو رو براش بالش کنیم

 

 

 

 

چقدر عاشق دنیای پسرانه ات شدم، دنیا فدای یه لبخندت بشه عسلم

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به علی گوگولی می باشد