حمام
يه صابون کوچيک موچيک
گريه مي کرد چيليک چيليک
غصه مي خورد هميشه
مي گفت چرا صابون بزرگ نمي شه
هر روز دارم آب مي خورم تَر مي شم
ولي کوچيک تر مي شم
رفتم پيشش نشستم
براش يه خالي بستم
گفتم من هم اون قديما غول بودم
مثل تو خنگول بودم
کوچيک شدم که با تو بازي کنم
سُرت بدم سُرسُره بازي کنم
پسرم عاشق حمامه!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی