علی نازمعلی نازم، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 29 روز سن داره

علی گوگولی

یازده ماهگیت مبارک

1394/8/23 15:17
نویسنده : مامان راحله
841 بازدید
اشتراک گذاری

jose003.gif

علی جونم، امروز بیست و سوم آبان، ده ماهت رو تموم کردی و وارد یازده ماهگیت شدی، ده ماه تمام حس زیبای مادری داشتم، تک تک لحظه هامو با تو بودم، نمیگم وای چه زود گذشت و اصلا نفهمیدم و ...، اتفاقا سعی کردم از تک تک لحظات بزرگ شدنت لذت ببرم و تمامشو با وجودم لمس کنم، همیشه جلوی چشمامی و طاقت دوری از تو رو ندارم،از کارها و شیطنتهای این ماهت هر چی بگم کم گفتم، مهمتر از همه اینکه بالاخره بعد از تلاش زیاد، بیقراری، و کم غذایی و بدخوابی های شبانه ات، دندونهای جلوت دراومدن و حالا میتونم لمسشون کنم، بیشتر از یک ماهه که دارن رشدمیکنن ولی بیرون نیومده بودن، بالاخره پریروز پنجشنبه زدن بیرون، حالا مثل خرگوش کوچولو دو تا هم از بالا دندون داری،بغلی ها هم دارن درمیان چون دندونهای شماره سه، لثه شون بدجور متورم شده،مهارت دیگه این ماهت تقلید کردنه، خیلی تو این کارمهارت داری، تقلید بای بای کردنبای بای، دست زدنتشویق، بوس فرستادنبوس، مثلا میشینم جلوت و دماغمو با دستم میمالم، بلافاصله تو هم شروع میکنی به مالیدن دماغت، یا مثل سرخ پوستها دستمو میزنم به دهنم و صدای آ آ آ آ درمیارم و بلافاصله تو شروع میکنی به تقلید(البته این کار رو از هفت ماهگی. شروع کردی)، قشنگ ماما میگی، مخصوصا وقتی که خوابت میاد، سرتو میکنی تو سینه ام و پشت سر هم ماما    ماما      ماما میگی. پشت سر من یا بابایی گریه میکنی بدجور، اونروز گذاشتمت پیش خاله لعیا و مامانی تا خودم برم بیرون کلی پشت سرم گریه کرده بودی، هنوز یاد نگرفتی که تو لیوان مایعات بخوری، وقتی چایی یا آبمیوه میدم بهت به جای قورت دادن قرقره میکینی و حباب درست میکنی. خوابوندنت خیلی سخت شده تازگی ها و مهارت خاصی میخواد که به جز من و مامان جون کس دیگه ای بلد نیست، باید به پهلو برگردونمت و محکم با دستم به پشتت بزنم و لالایی بخونم برات، فقط با لالایی من خوابت میبره مثلا یکبار بابایی میخواست بخوابوندت چون ریتم لالایی اش با مال من فرق داشت خوابت نبرده بودخندونکخیلی هم خواب سبکی داری وقتی میخوابی کلا تلفنو از سیم میکشم، موبایلها سایلنت، آیفون خاموش و باهم به زبان اشاره خرف میزنیم مبادا بیدار بشی

این اواخر به خاطر دندونت خیلی خیلی بیتاب و بهانه گیر شدی، به جز شیر و فرنی غذای دیگه ای نمیخوری، تا صبح هم نزدیک به بیست بار بیدار میشی، توی تختت میشینی و گریه میکنی، بعضا هم چهاردست و پا میای به تخت ما، یهو بیدار میشم میبینم یه پیشی کوچولو داره روم راه میرهتعجب واسه همین میله های تختت رو بالا میکشم، دیروز جمعه رفتیم زنوز و جلفا تا از طبیعت پاییزی استفاده کنیم، عکساشو میزارم خیلی خوشت اومده بود و خوشبختانه هوا هم بعد از یکروز بارندگی حسابی صاف و تمیز بود 3.gif

اینم عکساش:

بالای درخت داری برا خودت حال میکنی

کناررود ارس

 

102.gif

این هم عکسای امروز که وارد یازده ماهگیت شدی

اینم فروماژ پرتقال، دسر محبوب بابایی که به مناسبت یازده ماهگی گل پسرم درست کردم

 

پسندها (1)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به علی گوگولی می باشد