علی نازمعلی نازم، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 16 روز سن داره

علی گوگولی

تابستان 95 هم تموم شد

1395/7/10 17:09
نویسنده : مامان راحله
334 بازدید
اشتراک گذاری

علی کوچولوم پسر گلم، بالاخره روزها تند و تند گذشتن و رسیدیم به پاییز، وقتی به پاییز میرسیم نمیدونم چرا بدجوری دلم میگیره، چون اکثرا سرما میخورمniniweblog.com و لیمو شیرین و آش و بخور و ... گریهاینها برداشتهای من از پاییزه، امیدوارم امسال مثل پارسال نباشه که کل پاییز و زمستون رو سرما خوردم و میترسیدم به تو هم سرایت بدم.

تابستون امسال روی هم رفته خیلی خوش گذشت بهمون، اکثر روزهای تعطیل و جمعه ها میرفتیم پیک نیک و گردشniniweblog.com  یه ماه از تابستون هم به رمضان گذشت که تونستم روزه بگیرم امسال خدا رو شکر، تو هم که حسابی شیرین تر و شیطون تر از قبل میشی، تابستون امسال تعداد کلماتی که تلفظ میکنی بیشتر شده، به مامان جون میگی مامان ده، یا مامان جه   به مامانی قشنگ واضح میگی مامانی، اونم قربون صدقت میره، به عمو میگی عم، که کلا رابطه تون باهم خوبه و وقتی همدیگرو میبینید دیگه بقیه رو فراموش میکنی، به خاله ها میگی خاده اونا هم میگن جانم قربون خاده گفتنت، به دایی محمد میگی آدا، خیار گیلاس، آینه، توپ،تاکسی،پول، کلاه، پارک، چراغ، اینا رو هم خوب تلفظ میکی( البته به زبان ترکیچشمک) به آقا میگی غاغا، میریم چیزی بخریم هی اصرار داری پول رو خودت بدی به غاغا،به علیرضا میگی عدیزا،دارم تلاش میکنم مرسی رو یادت بدم ولی نمیگی این هم از نشانه های لجبازیتهسکوت

نمیدونم چطور شد که از وقتی از مسافرت برگشتیم خواب شبانه ات خیلی بهتر شده، اکثر شبها خوب میخوابی و منم میتونم یکم استراحت کنم، دیگه تا صبح صد بار بیدار نمیشی فقط یکبار واسه شیر خوردن بیدار میشی، میخوام کم کم اتاقت رو جدا کنم، وقتی واست توضیح میدم که اتاق تو اون یکیه، عکس آقا فیله داره،عکس پروانه داره میری اونجا بخوابی؟ با اخم بهم نگاه میکنی و با سرت میگی نه، باید زودتر اقدام میکردم، حالا از ماه بعد با مشورت دکترت کم کم از شیر میگیرم و اتاقتو جدا میکنم، تازگیا جیش هم میگی، البته روزی یکی دوبار اونم بعد از پی پی کردنتخجالت، امیدوارم تو این کار هم باهام همکاری کنی، خیلی بچه احساساتی هستی، خیلی هم لوسی مثل یه پیشی کوچولو میای بغلم میکنی خودتو بهم میمالی، بوسهای آبدار کوچیک میکنی که دلم ضعف میره و کم میمونه بیهوش بشمniniweblog.com،میای از پشت بغلم میکنی کلا خیلی بغلی و لوس هستی میو کوچولوم، خیلی معصوم و پاکی، حتی عصبانی شدن هم بلد نیستی، یکبار که طبق معمول دیوارها رو نوشته بودی دعوات کردم و عصبانی شدم، با لحن خیلی ملایمی بهم گفتی ماااااماااان....بعدش اومدی و با دستهای کوچیکت بغلم کردی، دیگه از خنده نمیدونستم باید چیکار کنم؟

 

 

 

 

صبح ها بعد از صبحانه وقت بازی کردنمونه، باهمدیگه کلی بازی میکنیم چون خوندم که بازی والدین با بچه توی رشد ذهن و تقویت هوش موثره، توپ بازی، قطار بازی ر که خیلی دوست داری، ال اله دوگمه گره، قایم باشک، هواپیما، بعضی روزها هم با هم میریم پیاده روی، میریم شهناز و هفده شهریور یا ابوریحان رو میگردیم و واسه ناهار برمیگردیم خونه، تو ناهارتو میخوری میخوابی و منم به کارهام میرسم، به قول بابایی : روی هم رفته بچه خوبی هستیبوس

 

 

 

اینا هم عکسهای تابستان نود و پنج که یک و نیم سالگی تا بیست و یک ماهگی گل پسرمه

 

 

تا یه لحظه ازت غافل میشم تمام محتویات کابینت ها رو میاری میریزی رو زمین، بعضی روزها چهار بار یا پنج بار کابینتها رو جمع میکنم دوباره میریزی زمین niniweblog.com

 

اینجا هم واکسن یک و نیم سالگیت رو زدیم،اصلا حوصله عکس گرفتن نداشتی و به زور به من نگاه میکردی، حتما توی دلت میگی من اینجا مریض تب کردم مامان هم وقت پیدا کرده برا عکاسیخندونک

 

 

اینجا هم مامان جون داشت نماز میخوند و اصرار فراوان داشتی که تو هم باید چادر سرت کنیخنده

 

یه روز هم با تله کابین رفتیم بام تبریز، کوه عینالی، باد میومد شدید

 

 

فدای معصومیتت بشم الهی، این نهایت قایم شدنته، اصلا بلد نیستی قایم موشک بازی کنی، چشمامو میبندم و میشمرم، میگم علی بدو قایم شو برمیگردم میبینم همونجوری پشت سرم وایستادی، بعد از کلی توضیح دادن که باید بری پشت مبل قایم بشی و من نتونم پیدات کنم و ... این میشه نتیجش:

 

به این قوری بزرگ نگاه کردی و گفتی قااااا، قاااااا... یعنی داغ، وقتی چیزی  گرم یا داغ باشه به حالت کشیده میگی قااااااا، فکرمیکردی زیرش آتیش روشنه

 

به هندونه میگی بابا، نمیدونم چرا؟ شاید به این دلیله که با بابایی دوتایی میشینید میخورید و به منم نمیدید، هر چقدر هم به بابایی میگم بسه نده بهش دل درد میگیره میگه اشکالی نداره بخور پسرم بخورغمگین  کار از هندونه خوردن گذشته، دیگه داری پوست اش هم میخوری

 

 

پیست اسکی شیبلی، خیلی با صفا بود، خیلی دوست داشتی به آب سنگ بندازی

 

 

یه روز هم رفتیم گنبرف

 

اینجا هم روستای سرسبز و زیبای سار، باغ یکی از شاگردهای عمو

 

کلا عاشق آب بازی هستی، با کلی جیغ و داد از کنار آب آوردیمت این ور، کلی هم سنگ پرت کردی تو آبGota de Agua

 

اینجا هم اسکو

 

 

اینجا هم خانه بازی کودک شیرینه، میتونم بگم جزو جاهایی که شدیدا عاشقش شدی، یعنی به زور میارمت بیرون، کلا وسیله بازی و کلی نی نی داره، اونقدر بازی میکنی که توی راه خوابت میبره

رفتنمون با خودمونه ولی بیرون اومدنمون با خداست، یعنی چجوری راضیت میکنم بیایی برگردیم خونمون

خدا پدرشونو بیامرزه یه همچین جایی درست کردن، یکم آرامش هم برای ما مامان ها لازمه بخداniniweblog.com

 

یه دورهمی خانمهای فامیل تو شاهگلی، اون کوچولو هم آدریان هستش، اسمشو خیلی خوب تلفظ میکردی(چه عجب)

 

 

خیلی دوستت دارم جیگر مامان، یکی یدونه پسر مامان

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

مامان فدیا
10 آبان 95 13:57
ای جونم پسر نااااااز و قشنگ
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به علی گوگولی می باشد