علی نازم

پسرگلم، کم کم داری هشت ماهت رو تموم میکنی و وارد نه ماهگیت میشی. خیلی پیشرفت کردی خیلی چیزهای جدید یاد گرفتی.از حدود یک ماه پیش خودتو مثل کرم خاکی رو زمین سر میدادی و میرفتی جلو ولی از دوم شهریور ماه قشنگ داری چهاردست و پا راه میری. الهی دورت بگردم که اینهمه خوردنی و گوگولی شدی

چهار دست و پا راه رفتنت خیلی بهتر شده و کم کم یاد گرفتی که از حالت نشسته برگردی به شکم و جهاردست و پا بری. دیگه حسابی شیطون شدی و کار من سخت تر شده. نمیتونم چشم ازت بردارم چون با سرعت زیاد میری طرف چیزهای خطرناک مثل پریز برق و پایه میز و .... وقتی تو آشپزخونه کارمیکنم تو رو میزارم توی تخت پارکت، اونجا آروم آروم با اسباب بازی هات بازی میکنی. کلا بچه خیلی آروم و بی سروصدایی هستی. فدات بشم که مامانی رو اذیت نمیکنی

روابط اجتماعیت مثل قبله حتی بهتر هم شده، یعنی هرکی رو که میبینی(مخصوصا دختر کوچولوها رو)زودی نیشت باز میشه و بگو بخند راه میندازی. خیلی بچه های هم سن و سال خودتو دوست داری. تو خیابون یا تو مهمونی هر بچه ای که میبینی میپری طرفش و آروم لمسش میکنی

به همین خاطر خواستم ببرمت مهد کودک هفته ای یکی دو ساعت با بچه ها مشغول باشی که متاسفانه هیچکدوم قبول نکردن. میگن هفته ای یکی دو روز نمیشه باید مرتب بیاریدش و خودتون برید، پیشش نمونید چون بچه های دیگه هم شما رو میبینن و مامانشونو میخوان حیف دیگه نشد!

به همه جا سرک میکشی، خیلی کنجکاوی و دوست داری به همه چیز دست بزنی، دیگه کمتر از قبل وسایل رو میبری سمت دهنت. بیشتر لمسشون میکنی، دیروز جلوی آشپزخونه بودی چون آشپزخونه سطحش کمی از پذیرایی بلند تره واسه همین یه پله کوچولو خورده، خواستی از اون ارتفاع کم بالا بری حدود نیم ساعتی طول کشید، هی دستتو زدی به اونجا، سبک سنگین کردی تا بالاخره اومدی بالا، اونقدر خوشحال شدیم که منو بابایی واست کف زدیم ولی بعد متوجه شدیم دیر وقته و همسایه ها خوابن

یه ضرب المثلی هست میگن راه نیوفتاده میدوه؟ این تویی دقیقا، دوست داری فقط بلند بشی و بدوی. روی نوک انگشتات بلند میشی و عقب و جلو میری