بدون عنوان
امروز که این مطلب رو مینویسم رسیدیم به نیمه های ده ماهگیت، کم کم داریم به تولدت نزدیک میشیم و من هنوز هیچ برنامه ای ردیف نکردم وقتی یاد پارسال میوفتم قند تو دلم آب میشه، پارسال اینموقع خیلی استرس داشتم و عجله برای اومدنت، پیش خودم میگفتم یعنی چجوریه؟ شبیه کیه؟ چند کیلوه؟ خیلی نگران بودم، بعضی وقتا که خودتو لوس میکنی یا ادا درمیاری یاد پارسال میوفتم، از شیطنتهای این ماهت هر چی بگم کم گفتم، از همه مهمتر اینکه چهارتا دندونهای بالاییت دارن یکجا درمیان و خیلی خیلی اذیتت میکنن، دوتا پیش و دوتا نیش ها، فقط یه لایه نازک پوست لثه ات روشون رو پوشونده، از زیر کاملا مشخص ان، شبها اصلا خواب درست و حسابی نداری، ده دقیقه به ده دقیقه بیدار میشی و گریه میکنی، سرتو میزاری گوشه تختت و یه ذره میخوابی بعد بیدار میشی و دوباره گریه! اشتهات هم کم شده، اگه جوانه بزنن راحت میشی، بیقرار شدی و اصلا نمیزاری به لبت دست بزنم،ژل مخصوص دندون هم گرفتم ولی فرقی نمیکنه
از همه جا میگیری و بلند میشی بعد دستتو ول میکنی، مدت زمان سر پا وایستادنت بیشتر شده ولی قدم برنمیداری هنوز، در کابینت ها و کشو ها رو به راحتی باز میکنی و دنیاهای جدیدی کشف میکنی، به همه چیز دست میزنی، بعضی وقتا دلم برات میسوزه چون تا دستت رو دراز میکنی یه چیزی رو برداری فوری از جلوت برمیدارم، یه نگاهی بهم میندازی و میدونم تو دلت میگی: مامان جونم پس من چجوری همه چی رو یادبگیرم؟ تو که نمیزاری به هیچی دست بزنم؟ کلمات نامفهموم میگی، ولی کلمات کیخ( به جای خخ) و جیز رو خوب ادا میکینی،اونروز از صبح تا ظهر یکریز داد میزدی : هدی هدی...hodaaaaa نمیدونم این هدی خانوم کیه؟ به سطل آشغال آشپزخونه دست میزنی و میگی کیخخخخخ، عاشق این هستی که تابت بدم رو دستام و بابایی بندازتت رو هوا و بگیره، شعر باب اسفنجی رو هم خیلی دوست داری
مدل جدید استفاده از روروک
وای از وقتی به دنیا اومدم اینجا رو ندیده بودم!!!یعنی اینا چیهههههه؟؟؟؟؟؟؟
این چه جالبه!!!
سرگرمی مورد علاقه: نظارت بر عملکرد ماشین لباسشویی اونم از نزدیک
بالاخره موفق شدم یه عکس تار و درهم برهم از دندونات بگیرم! اونم به زور
تو چرا چشمات اینجوریه؟ نکن پسرم اون یادگار بچگی های منه مامانی....
چقدر هم موهات فرفریه؟؟؟؟