اولین شب یلدای ناز پسری با تاخیر
بالاخره پاییز تموم شد و جوجه هامونو شمردیم ورسیدیم به زمستون و سرمای شدید تبریز، گل پسرم باید کم کم به این سوز و سرما عادت کنی چونکه ما از نظر جغرافیایی تو یه منطقه بسیار سرد و با بارندگی زیاد هستیم،مخصوصا امسال که هوا فوق العاده سرد و برفیه و ما اکثرا با هم تو خونه هستیم و کمتر میریم بیرون، از درس جغرافی که بگذریم میرسیم به یلدای امسال که اولین یلدای شازده پسرمه و چون وسط هفته افتاده بود تصمیم گرفتیم بندازیمش پنجشنبه تا با خیال راحت بشینیم و گل بگیم و گل بشنویم، البته خود روز یلدا که دوشنبه بود بعد از شام رفتیم خونه مامانی و من هم دسر پاناکوتا با چیز کیک هندوانه درست کردم و با خودم بردم و اونجا هم بساط کیک و میوه و باقلا و.... به راه بود، شب خیلی خوبی بود و خیلی خوش گذشت
یلدات مبارک نازناز مامان
از شانس بد ما همون هفته مانیا بدجوری آنفولانزا گرفت و ده روز تمام مریض و بدحال بود، به خاطر اینکه حال مانیا جونم کمی بهتر بشه یلدامون رو پنجشنبه این هفته خونه مامان جون گرفتیم و مصادف شده بود با تولد خاله مرضیه و شب کریسمس
شب خیلی خوبی بود و حسابی بازی کردی موقع برگشتن هم از خستگی تو ماشین بیهوش شدی
این از میز شام،سوپ خامه ای و باقلاپلو با گوشت و رولت ژامبون و دسر پاناکوتای من
اینم از کادویی که خاله مرضیه زحمت کشیده بود و برات خریده بود