مادر هستم

مادر که باشي نبايد سرما بخوري يا اگه هم سرما خوردي بايد زودتر خوب بشي

مادر که باشي نميتوني تب کني ديگه چه برسه به اينکه لرز هم بکني يا اگر هم تب و لرز کردي بايد سعي کني خيلي حالت تب و لرزت رو بچت نبينه آخه ممکنه بترسه و نگران بشه اينطوري بيشتر بهت بچسبه و ممکنه اون هم سرما بخوره.

مادر که باشي خيلي وقت نداري بشيني و بري تو هپروت و واسه خودت باشي

مادر که باشي وقتي هم عصباني ميشي و داد و بيداد راه ميکني بعد که بچت ميخوابه مي شيني به صورت معصومش نگاه ميکني غصه مي خوري که چرا نتونستي جلوي خودت رو بگيري !!!!

مادر که باشي گاهي لحظه شماري ميکني که بچت بخوابه بعد که ميخوابه و خوابش طولاني ميشه دلت براش تنگ ميشه!!!!

مادر که باشي بايد خيلي مراقب خودتو رفتار و گفتار و کردارت باشي.

مادر که باشي بزرگ ميشي پله به پله با بچت بزرگ ميشي.

مادر که باشي مدام دلت مي تپه واسه بچت.

مادر بودنم را خيلي دوست دارم...

دلم ضعف ميرود براي دنياي مادري...

دنيايي که متعلق به خودت نيستي?

همه جا حضور کسي را احساس ميکني که آنقدر بي پناه است که فقط آغوش تو آرامش ميکند...

آنقدر کوچک است که دستهاي تو هدايتش ميکند...

آنقدر ضعيف است که شيره ي جان تو پرورشش ميدهد...

مادر بودنم را دوست دارم ....چون به بودنم معنا ميدهد.

چون ارزشم را به رخم ميکشدويادم ميدهد هزاربار بگويم"جانم"

چون خداوند به من اعتماد کرده و تو را امانت به دستم سپرده...

مادر بودنم را دوست دارم

هرچند در آيينه خودم را نميبينم?

آن زن خسته وکم خواب در قاب آيينه را تنها وقتي ميشناسم که دستهاي فرشته اي به گردنم گره ميخورند...

مادر بودنم را خيلي دوست دارم....