سر پا وایستادی
ناز عسلی مامان، الهی من فدای پاهای کوچولوت بشم. پری شب یعنی درست توی نه ماه و سه روزگی ات، ساعت یازده و نیم شب گداشته بودمت توی تخت پارک تا برای خواب آماده بشیم. که یهویی..... هوررررراااااا، دستت رو گرفتی به لبه تخت پارک و زور دادی و روی پاهات بلند شدی! ای جان مامان، ای همه عشق مامان داری روز به روز قوی تر و بزرگ تر میشی و هر روز یه مهارت جدید یاد میگیری برای زندگی کردن، انشالاه همیشه روی پاهای خودت وایستی و قوی و محکم باشی.خیلی دوست دارم که اینجوری جلوی چشمام داری قد میکشی و بزرگ میشی. وقتی بهت نگاه میکنم احساس غرور میکنم اینم عکس فندق ...