اولین سالگرد ازدواج با حضورعلی جووووونم
دیروز شش دی ماه سالگرد ازدواج من و بابایی بود، ه شتمین سالگرد، امسال جشن سالگردمون سه نفره برگزار شد و یه مهمون کوچولو به جمعمون اضافه شده،یه مهمون عزیز و دوست داشتنی، پارسال اینموقع ها داشتم روزهای آخر بارداری ام رو سپری میکردم و تو سالگرد پارسالمون مامان جون زحمت کشید و سیسمونی تو رو فرستاد و جشن سالگردمون با جشن سیسمونی یکجا برگزار شد، حالا یک سال گذشته و تو مثل مورچه کوچولو ها تند تند از این اتاق میری به اون اتاق، از این ور خونه به اونور خونه و من تعجب میکنم که اینهمه انرژی رو برای متر کردن خونه از کجا آوردی؟ دیروز صبح رفتم خونه مامان جون و شب بابایی اومد دنبالمون و ما رو برد به خانه استیک ایتالیایی، استیک...